شنتياشنتيا، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

قهرمانم,عشقم,امیدم

يه روز با پسرم

امروز صبح كه داشتم ميومدم سركار خيلي آروم اومدم تو اتاق كه ببينمت يه دفعه برگشتي بهم خنديدي يك لحظه خشكم زد سريع اومدم بهت شير دادم تا بخوابي ولي خوابي در كار نبود خاله ندا اومد كنارت شروع كردي بازي كردن منم فرار كردم ولي مادانا گفت خيلي گريه كردي براي همين خاله ندا بردتت حموم الهي دورت بگردم خيلي بيشتر از قبل دلم برات تنگ ميشه الان ساعت دو نيمه تا نيم ساعت ديگه ميام پيش پسر خوشگلم با هم يه چرتي ميزنيم بعدم بهت آبميوه مخلوط ميدم طالبي با موز يا موز با سيب جديدا برات دستنبو گرفتم خيلي دوست داري  بعدم با هم بازي ميكنيم ماماني عاشق سيم تلفني تلفن خونرو داغون كردي براي همين برات يه تلفن خريدم كه فعلا سرت با اون گرمه راستي ماماني يه...
20 ارديبهشت 1390

کوزه

سال‌ها پیش، مردی زندگی می‌کرد که هر روز چندین بار با کوزه‌هایی که اون‌ها رو به دو طرف چوبی بسته بود، از رودخانه‌ی بیرون دهکده، آب حمل می‌کرد و به مردم می‌فروخت. یکی از کوزه‌ها که قدیمی‌تر بود، ترک داشت و تا اون مرد به دهکده می‌رسید، نیمی از آبی که توش بود، روی زمین می‌ریخت. کوزه‌ی سالم همیشه به کوزه‌ی معیوب، سرکوفت می‌زد که جز دردسر و زحمت، چیزی نداری و تلاش صاحبمون را به هدر می‌دهی. کوزه‌ی معیوب هم شرمنده بود و خیال می‌کرد که به هیچ دردی نمی‌خوره. تا اینکه سرانجام یه روز لب به سخن باز کرد و به اون مرد گفت: «می‌خوام ازتون عذر بخوام، آخه...&...
19 ارديبهشت 1390

تازه های پسر گل مامان

پسر مامان بالاخره شما در تاریخ ١٦/٢/٩٠ شروع کردی به چهار دست و پا رفتن تا الان سینه خیز میرفتی اونم با چه سرعتی فکر کنم سربازی رفتن دیگه برات راحت شده باشه کلی برات دست و هورا کشیدیم   ،  شنبه همه رفته بودند بهشت زهرا من و شما تنها بودیم تمام صندلیهای میز ناهار خوری رو مثل یه تونل کنار هم چیدم شما هم از زیرش رد میشدی کلی با هم بازی کردیم ، شبم خاله اکرم و عمو میرپنج اومدند خونمون چه بزن بزنی کردی با عمو آخه پسر انقدر قلدر میشه خاله ازت فیلم گرفت دیروز میگفت تا حالا صد بار فیلمشو دیدمو خندیدم.دوست دارم بانمک مامان شنتیا مامان با همون اد اد کردنت کلی با مامانت حرف میزنی وقتی هم منظورتو نمیفهمم کلی حرص میخوری ولی هر روز ...
19 ارديبهشت 1390

بیست و یک جمله از آنتونی رابینز

١-به مردم بیش از آنچه انتظار دارند بدهید و این کار را با شادمانی انجام دهید . 2- با مرد یا زنی ازدواج کنید که عاشق صحبت کردن با او هستید. برای اینکه وقتی پیرتر می شوید، مهارت های مکالمه ای مثل دیگر مهارت ها خیلی مهم می شوند . 3 -همه ی آنچه را که می شنوید باور نکنید، همه ی آنچه را که دارید خرج نکنید و یا همان قدر که می خواهید نخوابید. 4- وقتی می گویید: دوستت دارم. منظورتان همین باشد . 5- وقتی می گویید :متاسفم. به چشمان شخص مقابل نگاه کنید . 6- قبل از اینکه ازدواج کنید حداقل شش ماه نامزد باشید . 7- به عشق در اولین نگاه باور داشته باشید . 8- هیچ وقت به رؤیاهای کسی نخندید. مردمی که رؤیا ندارند هیچ چیز ندارند. 9 -عمیقاً و با احساس...
7 ارديبهشت 1390

جوجه اردک بیچاره

پسر شیطون مامان رحم و مروتم خوب چیزیه دو سه روز پیش مادانا برات یه اردک کوچولو خرید میگفت میخوام ببینم عکس العمل شنتیا چیه  فکر میکنی عکس العملت چی بود بذار برات بگم اول که دیدیش یه نگاه به همه ما کردی بعد یه صدایی مثل ذوق کردن در آوردی بعد گردنشو گرفتی محکم پرتش کردی هر چی بیشتر فشارش میدادی صدای جیک جیکش بلندتر میشد شما هم بیشتر خوشت میومد با سرعت تمام خودتو رو زمین میکشیدی تا بگیریش وای به حالش وقتی خفتش میکردی خیلی دلمون براش سوخت به مادانا هم گفتیم دیگه برات از این چیزا نگیره البته میدونم گل پسر مامان شما هنوز نمیدونستی که این اردک بیچاره موجود زندست با اسباب بازیات اشتباه گرفته بودی و گرنه پسر من خیلی مهربونه ...
4 ارديبهشت 1390

امروز پسرم

پسر گل مامان باورم نمیشه دو ماه دیگه تولدته انگار همین دیروز بود که بدنیا اومدی نمیتونستم بغلت کنم خیلی با استرس بهت شیر میدادم گردنت و دست و پات خیلی شل بود دست و پات تو کف دستم جا میشد ولی چقدر زود میگذره  شب که خوابی میشینم نگات میکنم برای خودت غلت میزنی هر جور دلت بخواد میخوابی عاشق خنده و بازی هستی سینه خیز حرکت میکنی در تمام کشوها رو باز و بسته میکنی راحت قاشقتو دستت میگیری کتاباتو ورق میزنی عاشق باز کردن پیچ و مهره ای با ما سر سفره میشینی عاشقه نی نای نی نای کردنو دست زدنی   وقتی یه چیزی رو نمیخوای خیلی قشنگ میگی نه نه به خاله ندا میگی نی به مادانا میگی ما به من میگی ماما به بستنی میگی به به میخوای بری بیرو...
1 ارديبهشت 1390
1